هیات دائر حزب پاسخ میدهد؛
حق تاليف٬ سبک کار اعتراضات دانشجوئى٬ انتشار اسناد داخلى
یک دنیای بهتر: اخیرا بحثی در مورد "حق تالیف" یا "کپی رایت" توسط یکی از فعالین کمونیست مطرح شده است. ایشان مطرح کرده است که کپی رایت حقی ارتجاعی است و دلایل متعددی را در این زمینه ذکر کرده است. گفته است: "برایم سوال بر انگیز بوده است که چرا وبسایتهای احزابی که خود را با مارکسیسم تلقی می کنند باید تحت قوانین کپی رایت باشند. نمونه این مسئله وب سایت حزب اتحاد کمونیسم کارگری (1) است که در انتهای آن جمله "تمامی مطالب این وبسایت تحت محافظت قوانین کپی رایت قرار دارد" قرار دارد. آیا استفاده از حربه کپی رایت توسط کمونیست ها با مارکسیسم در تناقض نیست؟" در آخر هم در زمینه آثار منصور حکمت صحبت شده است. نظر شما چیست؟ آیا نباید تغییری در این فورمولبندی ایجاد شود؟ رادیکالیسم صوری و واقعی را چگونه از هم باید تمیز داد؟ بحث انتشار و تدوین آثار منصور حکمت کجای این تصویر قرار میگیرد؟
علی جوادی: مستقل از اینکه این رفیق چه گفته است و چه نظراتی دارد، بنظرم بحث کپی رایت بحث معقولی است که باید به آن اثباتا فکر کرد و جوانب مختلف بحث را روشن کرد. از جمله ذکرشده در زیر سایت حزب شروع میکنم.
در نگاهی مجدد باید گفت که جمله ای که در زیر سایت حزب آمده است بنظرم به دلایل مختلفی اکنون نادرست و نادقیق است. جمله زیر سایت متعلق به زمان شروع و راه اندازی سایت بود. سایت در این مدت تغییراتی معینی کرده است که این تغییرات در جمله مربوطه منعکس نشده است. در حال حاضر تمام مطالب مندرج در سایت حزب در زمره محصولات فکری و سیاسی تولید شده حزب نیستند. از این رو من مدافع تغییر این مساله به شکل زیر هستم: "حق چاپ محفوظ است. نقل مطالب اوریژینال تنها با ذکر ماخذ مجاز است." این بیان در عین حال که حق چاپ را محفوظ نگاه میدارد، شرایط استفاده از آن را نیز روشن قید میکند. اما چرا باید حق چاپ را محفوظ نگهداشت؟ قید این مساله مسلما از بابت جلوگیری از درج و استفاده از مطالب سایت حزب نیست. چنین "حقی" مسلما هیچ انسان کمونیست و مبارزی را محدود و مقید نمیکند. یک تلاش روزمره ما این است که مطالبمان وسیعا مورد استفاده قرار گرفته و در جامعه وسیعا پخش شود. تلاش مسئولین واحد آی تی حزب در این زمینه کاملا ستودنی است. سايت حزب ما در ایران با تلاش روزمره علیرغم سانسور و فیلترینگ حکومت اسلامی قابل باز شدن و قابل دسترس است. از این بابت هم تاکنون چندین بار مورد حمله پلیسی رژیم اسلامی قرار گرفته ایم. اما اکنون توانسته ایم درجه حفاظ بالاتری برای حمله کنندگان به سایت حزب برای خود ایجاد کنیم. اما علت قید این مساله را باید در استفاده انتفاعی از منابع سیاسی حزب و بعضا به ضرر حزب دانست. چنین شرایطی مسلما استثنایی هستند. اما در هر حال میتوانند وجود داشته باشند. حزب ما نیازمند منابع مالی برای پیشبرد کار و فعالیت خود است. ما منبعی به جز کمکهای داوطلبانه دوستداران و فعالین و علاقمندان حزب نداریم. ما علاقمندیم تا خود حوزه های فعالیت و دامنه کارهای خود را هر چه گسترده تر منتشر کنیم، در عین حال نیز علاقمندیم که با درآمد حاصله از این آثار امکانات حزب را گسترش دهیم. در شرایط کنونی در جامعه بورژوایی حاضر تنها "حقی" که چنین امری را تضمین میکند، "حق کپی رایت" یا در این مورد بطور مشخص "حق تالیف" است. مساله ما نه تائید سیاسی چنین "حقی" است و نه بهره برداری روزمره از آن! به ساده انگاریها در این زمینه توجه چندانی نباید کرد. این مساله بنوعی مانند مراجعه به دادگاه بورژوایی است زمانیکه "مایملک" شخصی مورد سرقت قرار گرفته باشد! بعضا مورد استفاده قرار میگیرد اما مورد تائید نیست.
مساله چاپ و انتشار آثار منصور حکمت در این چهارچوب کلی قرار میگیرد. ما بیشترین تلاش را میکنیم تا این آثار و گنجینه عظیم فکری منصور حکمت در اختیار تمام کمونیستها و انقلابیون مارکسیست و توده های مردم علاقمند قرار گیرد. توده گیر کردن نگرش و چهارچوب فکری و سیاسی و نظری منصور حکمت یک هدف اعلام شده ماست. در حال حاضر مجموعه آثار منصور حکمت در سایتهای مختلف در دسترس همگان است. اگر مساله ای هست بر سر حق ادیت و تالیف آثار منصور حکمت است. منصور حکمت در توصیه های مکرر خودش به من و دیگران صریحا خواستار این بود که این آثار توسط آذر ماجدی ادیت و تالیف شود و در شکل مناسب به جامعه ارائه شود. کلیه حقوق ناشی از این آثار هم بدون هیچ ابهامی در اختیار آذر ماجدی قرار داد. مساله ای که بخاطر کوته نظری ها و رقابتهای سیاسی مخالفین بعدها کاملا لوث شد. به هر حال هر شخص مجاز است مخالف و یا موافق چنین امری باشد. اما تا آنجا که به منصور حکمت بر میگردد این توصیه او بود. ذکر نکته ای در این جا شاید کمک کننده باشد. منصور حکمت در نشریه پرسش دخیل بود. به توصیه او در نشریه پرسش این جمله قید شد: "حق چاپ محفوظ است. نقل مطالب پرسش، تنها با کسب اجازه رسمی از پرسش مجاز است."! حتی در "میزگرد: عروج و افول اسلام سیاسی" که خودش پاسخ دهنده بود، این جمله را: "گفتگوی اختصاصی پرسش، حق چاپ محفوظ است" خودش در نشریه قید کرد.
اما جامعه بورژوایی این "حق" را برای سرمایه و صاحبان سرمایه ایجاد کرده است. نام انگلیسی آن Intellectual Property بطور گویاتری بیانگر جوهر این مفهوم است. یک نوع حق مالکیت است. مالکیتی که میتواند منشاء مازادی در جامعه باشد. میگویم مالکیتی که میتواند و نه الزاما هست، چرا که مساله دقیقا به کاربرد این "حق" در جامعه بر میگردد. در برخی از زمینه ها این "حق" یا این "مالکیت" الزاما منجر به استثمار نیروی کاری نمیشود. الزاما تملکی نیست که مازادی ایجاد کند. و "ما بهیچوجه در صدد آن نیستیم که تملک خصوصی محصولات کار را، که مستقیما برای تولید مجدد زندگی بکار میروند، از میان ببریم." (مانیفست حزب کمونیست، مارکس و انگلس). در هر صورت، مساله کپی رایت و Intellectual Proprety مساله ای مهم و اساسی در جهان سرمایه داری کنونی است. یک دعوای مهم و کشمکش میان بخشهای مختلف سرمایه و دول سرمایه داری است. اساسا به عرصه های متعددی علاوه بر کتاب بر میگردد. مساله نرم افزار، فیلم، ویدئو، موزیک و ... از عرصه های واقعی این کشمکش است. مساله حق انحصاری بر تولید دارو قلمرو دیگر از این جدال است. برای ما این دقیقا آن جنبه از مالکیتی است که باید از بین برده شود. این آن مالکیتی است که مازادی ایجاد میکند. مازاد و مالکیتی که نیروی کار را به استثمار میکشد. چگونه میشود محصولات مورد نیاز و ضروری زندگی مردم را به گروگان گرفت و مردمی که را پول ندارند از امکان استفاده از آن محروم کرد؟ چگونه میشود بیمار مبتلا به ایدز را از امکان برخورداری از داروهای موجود به علت اینکه حق مالکیت انحصاری آن را نپرداخته اند، محروم کرد. کاربرد این حق کشنده است. انسان کش است. به همین سادگی! در یک جامعه کمونیستی آزاد نباید اجازه داد چنین حقی زندگی مردم را به گروگان بگیرد.
بحث در زمینه حق تالیف، کپی رایت، یا Intellectual Property مساله ای است که جمهوری سوسیالیستی باید با آن برخورد مشخصی کند. اعلام الغای یک طرف آن میتواند عواقب ناگواری داشته باشد. مساله الغای آن در چهارچوب جامعه سوسیالیستی یک امر است، الغای آن در مناسبات بین المللی امر دیگری است. شاید یک راه حل موقت در صورتیکه٬ بی اعتبار اعلام کردن این مساله منجر به بهانه های بسیار برای خون و فقر پاشیدن به جامعه نوپای سوسیالیستی شود٬ این است که دولت سوسیالیستی در حین مبارزه برای لغو و محدود کردن کاربرد چنین "حقی" هزینه مصرف و در اختیار قرار دادن این امکانات برای جامعه را خود تا محدوده ای بعهده بگیرد. به این مساله باید بیشتر پرداخت!
یک دنیای بهتر: اخیرا شاهد اعتراضات گسترده ای در برخی از دانشگاهها مانند دانشگاه زنجان و دانشکده تربیت معلم بودیم. اعتراضات توده ای و گسترده بودند. بخش وسیعی از دانشجویان را در بر میگرفتند. این اعتراضات را میتوان با اعتراضات دوره گذشته در ۱۳ آذر مقایسه کرد. تفاوتها چیست؟ یک جنبه این مقایسه "مساله سبک کار" برای جنبش کمونیسم کارگری در دانشگاهها است. آیا درسی برای آموختن وجود دارد؟ کمونیسم و آزادیخواهی و برابری طلبی چگونه میتواند بعد از ضربات ۱۳ آذر در دانشگاهها تبدیل به یک حرکت توده گیر و اجتماعی شود؟ اهم مسائل سبک کاری کدامند؟
سیاوش دانشور: تفاوتها اساسى اند. پاسخ اين سوال بسته به اينکه هر کسى تحليل اش از وضعيت نيروها در دانشگاه چگونه است فرق ميکند. ١٣ آذر و رويدادهاى بعدى آن در دانشگاههاى کشور با هژمونى فکرى و جنبشى دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب صورت گرفت. در اين جريان طيفهاى متنوعى حضور داشتند اما پرچمدار چپ دراين مقطع دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب بودند. دراين جريان تحکيمى و شبه ليبرال و ناسيوناليست و مذهبى حاشيه اى بود. در اعتراضات اخير اين فاکتور بدنبال رويدادهاى ١٣ آذر تغيير کرده است. جريان آزاديخواه و برابرى طلب به دلايلى نتوانسته خود را در راس اين اعتراضات قرار دهد و لاجرم اين جاى خالى را نيروهاى سياسى موجود ميگيرند. جرياناتى که شيوه کار و سنت و فعاليت شان فرق ميکند. اما اين مسئله نبايد کسى را به اين اشتباه بياندازد که پتانسيل اعتراضى موجود در دانشگاه زير نگين تحکيم وحدت و فعالين سابق شوراهاى اسلامى نيست. وضعيت اخير در دانشگاهها اگر بيان دقيق چيزى باشد٬ اينست که سرکوبهاى رژيم در ١٣ آذر و بعد آن تاثيرى بر روند اوضاع در دانشگاهها و روحيه مبارزه جوئى دانشجويان نگذاشته است. دانشگاه بطور کلى ناراضى است. مسائل مختلفى دريچه بروز اين نارضايتى است. از وضعيت بد رفاهى و ايمنى تا تعدى امنيتى و اطلاعاتى و آپارتايد و سواستفاده جنسى و محروميتها. دريچه جمع شدن و اعتراض هرچه باشد٬ با فرض اهميت وقايع خاص٬ ما با فضا و پتانسيلى بالا از تحرک اعتراضى روبرو هستيم. نفس اينکه از کيهان تا نهادهاى اطلاعاتى به تحرک افتاده اند تا تلاش يک مسئول دانشگاه براى تجاوز به يک دختر را ماستمالى کنند و دسته جمعى از آن "سناريوى از پيش تعيين شده" ميسازند٬ نشان ميدهد که تا چه حد اعتراضات گسترده در دانشگاه خواب آقايان را به هم ميزند. همه شان متفق القول اند که اين تحرکات هدفش اينست که "تصوير نا آرام و بحرانى از دانشگاهها" بدهد. خود صورت مسئله اعتراض فراموش شده و ما شاهد گيم سياسى براى رفع و رجوع افتضاح هستيم.
يا مثلا در دانشگاه شوراى متحصنين شکل ميگيرد و اين شورا با حراست همکارى ميکند که دقيقا دامنه پيش روى دانشجويان را بگيرد و مهار کند. اينجا تز "اعتراض مسالمت آميز و قانونى" بيان سياسى و عملى پيدا ميکند. در مقابل سياست همکارى با حراست٬ دانشجوى آزاديخواه و برابرى طلب شعار "دانشگاه پادگان نيست!" ميداد. همينطور آنچه ١٣ آذر و جامعيت شعارها و خواستهايش را جلو صحنه کشاند٬ ضرورتهاى اجتماعى و بعضا اجبارهاى سياسى بودند. جايگاه سياسى اين دو اعتراض يکى نيست. اعتراض در زنجان موردى کلاسيک از اعتراضات در دانشگاهها است که عموما محمل بروز نارضايتى و خواست رفاه و فضاى باز سياسى توسط دانشجويان ميشود.
تا به اهميت جوانب سبک کارى و شيوه ها و روشهاى سازماندهى مربوط است٬ جنبش ما ضعفهائى دارد که بدون برطرف کردن آن چشم انداز پيشروى کور ميشود. يک مسئله حياتى و محورى تلقى درست و استراتژيک از چهارچوبها و دامنه عمل و مقدورات و محدوديتهاى يک جنبش علنى چپ است که اهداف و سياستهايش را به حمايت ازاين يا آن جناح و نيروى دست راستى گره نزده است. اين جريان قابليت اينرا دارد که پتانسيل اعتراضى موجود در دانشگاههاى کشور را بميدان بکشد و در خدمت تغيير و تاثير بر توازن قواى سياسى جامعه بکار گيرد. مهمترين نقطه قوت دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب علنيت آن بود. يک جريان چپ علنى که تلاش ميکند تريبون جامعه در دانشگاه باشد٬ ادبيات و روشها و اشکال سازمانگرى و همه چيزش فرق ميکند. راديکاليسم چنين جريانى سلبى و اجتماعى است نه صورى و ايدئولوژيک. اين خصوصيت و نقطه تمايز به تمام ارکان و جوارح اين حرکت تسرى مى يابد. تمام هنر يک رهبرى با صلاحيت اينست که متحد کند٬ بميدان بکشد٬ پيروز کند٬ و در هر مقطع جنبش اش را متحدتر و قدرتمندتر و خوش بين تر بيرون بياورد. نداشتن اين هنر٬ بناگزير٬ به چپ و راست زدن و شيوه هاى کار و تبليغات سطحى متناسب با آن منجر ميشود.
تشکل توده اى دانشجويان و يا ظرفهائى که پتانسيل اعتراضى در دانشگاه را بسيج ميکند و متحد نگاه ميدارد٬ نياز امروز چپ و رکن اساسى پيشروى چپ در دانشگاه است. هر نوع راديکاليسم صورى و جست و خيزهاى آوانتوريستى و فرقه اى که با خصوصيات يک جريان علنى مغايرت دارد از يکسو٬ و هر نوع تکيه دادن به قانون و نهادهاى قانونى و شبه قانونى براى توجيه شرايط و يا هيچ کارى نکردن و دانشگاه را به نيروهاى ديگر سپردن از سوى ديگر٬ اشکال متعدد بروز آوانتوريسم سياسى و قانونگرائى و راست روى و پاسيفيسم و عدم دخالتگرى است؛ که بعنوان مانع در مقابل اجتماعى شدن و توده اى شدن چپ و آزاديخواهى و برابرى طلبى عمل ميکند. بعنوان مثال ادبيات دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب بويژه بدنيال دستگيريها و مخفى شدنها٬ که البته يک هدف اساسى رژيم و اعمال فشار و سرکوب سوق دادن به طرف زير زمين بود٬ ادبياتى بشدت مغاير با خصوصيات جريان آنها بعنوان يک حرکت علنى و چپ و مستقل بود.
بعد از رويدادهاى ١٣ آذر و مسائل متعاقب آن٬ امروز همه جمع بندى و نتيجه خود را دارند و پخته تر به اوضاع نگاه ميکنند. لطمات هرچه بودند و منبعد هرچه باشند٬ دراين واقعيت پيشارو و ضرورت تلاش در دانشگاهها کم نميکند که بايد براى اين وضعيت جواب داشت. دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب بايد بسرعت به چهارچوبهاى يک جريان علنى چپ و قالب حرکت جنبشى برگردند (اينجا منظور از قالب حرکت جنبشى٬ نه "جنبش دانشجوئى بعنوان يک کليت"٬ بلکه اشکال غير متمرکزتر سازمان و تشکل جنبش آزادى و برابرى در دانشگاهها است). به نظر من اين جريان اگر ميخواهد موفق باشد بايد جريانى سيال تر٬ دربرگيرنده تر٬ معرفه تر٬ سنت دار تر و اجتماعى تر شود. اشکال فعاليت محفلى بايد تماما جاى خود را به اشکال فعاليت متنوع و علنى سازمانى و اجتماعى دهد. در مقياس هرچه به دانشگاه و دانشجو و رفاه و حرمت و حق او بعنوان انسان مربوط است٬ چنين جريانى بايد و ميتواند دور خود تار بزند و متشکل کند. دراين شيوه کار بايد الگوهائى جنبشى بدست داد تا بعنوان جنبشى با مختصات معين هرجا گسترش يافت. در هر جاى معين بايد الگوهائى از تجمع و سازمان و دخالت دانشجو در مسائل خويش بدست داد که براى هر دانشجوئى ممکن و مطلوب و جذاب باشد. چپ و کمونيسم و آزاديخواهى و برابرى طلبى بايد بتواند و قادر باشد روى کمترين اشتراکات انسانى نقطه جوش بزند و نيروى دانشجويان را به هر دليل و با هر مکانيزم داده اى به ميدان بکشد. تثبيت هژمونى فکرى و سنتهاى کارى و سازمانى و جنبشى٬ و دخيل بودن در مومنتوم زندگى دانشجو٬ اعتماد ايجاد ميکند و رهبرى چپ در دانشگاهها را تثبيت ميکند.
مسئله اين نيست که يک نوع ميليتانسى را روزمره بالا برد تا به نقطه معينى رساند. مسئله اينست که دانشگاه را بعنوان يک مرکز فعال سياسى به جريانات فرقه اى و راست و ضد جامعه واگذار نکرد. يک جريان سنت دار چپ مستقل از افت و خيزهاى سياست دستور کار خود را دارد و قطبنمايش را گم نميکند. به اين اعتبار اين جريان آکسيونيست نيست. يعنى خط مشى آکسيونيستى ندارد و آکسيون برايش حرف اول و آخر نيست. يک جريان اجتماعى چپ هم ميليتانت است و هم ابراز وجود سياسى در اشکل متنوع آکسيون و متينگ و مجمع عمومى و غيره ميکند. مسئله محورى براى چنين جريانى قابليت ادامه کارى و نگهداشتن بالانس خود در تناسب قواى موجود است. ترديدى نيست که تشخيص درست سياسى و تحليل درست داشتن از اوضاع بطور کلى و موقعيت نيروهاى درگير و آمادگى عمومى بسيار مهم است. اما اينجا صرفا بحث برسر روشهاى فعاليت يک جريان علنى اجتماعى چپ است. چنين جريانى اتفاقا در زمان اعتراض متحدتر و آماده تر است. اما جريانات و محافلى که راديکاليسم را در تحرکات آکسيونى و جست و خيزهاى فرقه اى و باحجاب شدن سياسى ميبينند که بتوان پشت آن هرچيزى را گفت٬ اينها کمترين تاثيرات را نه در روندهاى سياسى در دانشگاه و نه در ايجاد سازمان و اتحاد دانشجويان ايفا نميکنند. اينها بهاى راست روى و پاسيفيسم و کار محفلى و مخفى خود را با مقاديرى شعار و تحرکات ايدئولوژيک ميپردازند. سنت فعاليت کمونيستى و سوسياليستى سنتى اجتماعى و در متن اعتراضات موجود است. در دانشگاه کار يک سوسياليست و کمونيست و آزاديخواه و برابرى طلب اينست که اين اوضاع را اداره کند و به مسائل و سوالات توده وسيع دانشجو پاسخ دهد. هژمونى فکرى و سياسى بدست آوردن و سنت فعاليت مدرن و علنى و اجتماعى و چپ داشتن ساده بدست نمى آيد. با سرکوب هم از بين نميرود. بايد به چنگش آورد و مرتبا آن را حدادى کرد.
ما ديدگاهايمان را در اين زمينه در جزوه وظايف دانشجويان کمونيست توضيح داده ايم. خواندن اين جزوه را به همه فعالين اعتراضات دانشجوئى و خصوصا دانشجويان سوسياليست و کمونيست توصيه ميکنيم.
یک دنیای بهتر: با درج مطلب نوشته پلیسی بی نام و نشان "وضعیت فعلی و گامهای ضروری (نکاتی در مورد جنبش دانشجویی و چپ)" در سایت تریبون مارکسیسم و دفاع بی قید و شرط ایرج آذرین و رضا مقدم از این اقدام پلیسی ما شاهد واکنشهایی هم در صفوف جریان کومه له بودیم. این جریانات که خود ابتدا این مطلب را در سایتشان درج کرده بودند، بدون هیچگونه واکنشی به آرامی مطلب را از سایت خود حذف کردند. اما برخی از فعالین این جریان به منظور حفظ آبرو در عین حال این اقدام جریان آذرین-مقدم را با اقدام منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری در مورد چاپ نوشته های پیرامون "جنگ خلیج" مقایسه کردند. مدعی اند که چاپ آن مقالات نیز مخاطرات پلیسی ای برای فعالین کومه له و نیروهای اردوگاه آنها ایجاد کرده بود. ارزیابی شما چیست؟
آذر ماجدی: این مساله در همان زمان از جانب حزب کمونیست ایران (حکا) و رهبر وقت شان عبدالله مهتدی (که اکنون به رهبر یک مشت چاقو کش قوم پرست بدل شده است) مطرح شد و از جانب حزب کمونیست کارگری پاسخ گرفت. در همان زمان ما گفتیم که این یک ادعای پوچ و بی اساس است. عبدالله مهتدی و شرکاء قصد داشتند مباحث و جدل های سیاسی ای که درون حکا هنگام جنگ خلیج درگرفته بود را در آرشیوها خاک کنند. زیرکانه بر آن شدند تا افتضاح سیاسی – ناسیونالیستی خود را زیر های و هوی مسائل "امنیتی" بپوشانند. لذا با ژستی مظلوم نمایانه اعلام کردند که حزب کمونیست کارگری به افشای مسائل امنیتی دست زده و امنیت کومه له را بخطر انداخته است. این یک تلاش مذبوحانه برای جلب حمایت جریان چپ از کومه له بود.
هیچ نکته امنیتی در این مباحث وجود نداشت."جنگ خلیج" حاوی مباحثی بسیار ارزنده در نقد ناسیونالیسم و گرایش ناسیونالیستی بخشی از کومه له به رهبری عبدالله مهتدی است. طی این مباحث عبدالله مهتدی و بخشی از کادرهای رهبری کومه له به روشنی گرایشات ناسیونالیستی خود را به نمایش میگذارند. تمایل خود برای نزدیکی هر چه بیشتر با جریانات ناسیونالیست قوم پرست کرد از جمله با اتحادیه میهنی کردستان به رهبری جلال طالبانی را افشاء میکنند. بعضا بی اعتنایی یا حتی خوشحالی خود از قتل عام اعراب توسط ارتش آمریکا یا بدست قوم پرست های کرد را در کنار درد جانکاه شان از آواره شدن مردم کرد بیان میکنند. امید به امپریالیسم آمریکا و همراهی با آن برای تحقق آرزوی دیرینه ناسیونالیسم کرد را به روشنی عیان میکنند. این حقایق تلخ چهره غیرانسانی ناسیونالیسم قوم پرست درون کومه له را در مقابل چشمان همگان قرار میدهد. اینها آن مسائل "امنیتی" است که مهتدی را نگران کرده بود، هراس از افشای عمق ناسیونالیسمی که در کومه له دست بالا یافته بود. (البته این آن زمان بود که هنوز وی ادعای کمونیست بودن و منتقد ناسیونالیسم بودن داشت.)
روندی که کتاب "بحران خلیج" آشکار و افشاء میکند اکنون 17 سال پس از این جنگ به زمخت ترین شکلی پدیدار شده است. مهتدی در آن مقطع بدنبال یافتن "دوست و امکانات" در میان کثیف ترین جریانات ناسیونالیست کرد بود. امروز بعنوان سردمدار چاقوکشان قومپرست در پناه این دوستان و در امکانات آنها لم داده است. آنچه بشکل انشعابات پی در پی در کومه له و هر بار زشت تر و ارتجاعی تر از دفعه پیش شاهد بوده ایم، طلیعه هایش در بحران خلیح افشاء شده است.
عبدالله مهتدی در آن مقطع در پی "برقراری ارتباط کمابیش فشرده در سطوح مختلف با اپوزیسیون کرد عراقی بویژه اتحاد میهنی کردستان...ابراز همدردی و پشتیبانی و نیز انتظارات و پیشنهادها"یش به آنها و در "تلاش برای پیدا کردن بیشترین دوستان و بیشترین امکانات برای حال و آینده" در میان جریانات ناسیونالیست کرد بود. (ص 59 کتاب خلیج) همان جریاناتی که همکاران "عرب" دولت عراق را از پشت بام به پایین پرتاب میکردند و همکاران "کرد" را در آغوش میگرفتند، همان هایی که از زمانی که در کردستان عراق به قدرت رسیده اند، صدها زن بخاطر مسائل ناموسی به قتل رسیده اند، همان جریانی که در کنار چاقوکشان ناموس پرست به بریدن دماغ و گوش زنان "گستاخ" مشغول است، همان جریانی که سنگسار زنان را در کردستان عراق باب کرده است، همان جریانی که فساد و دزدی اش نقل محافل است، همان "مام جلالی" که طی این مدت ده ها بار به دست بوس خامنه ای و جانیان رژیم اسلامی و سپس دست بوسی جرج بوش رفته است. بحران خلیج گرایش ناسیونالیستی موجود در کومه له و رشد آن در حمله امپریالیستی به عراق را افشاء میکند.
منصور حکمت آگاه بود که رهبری کومه له با زیرکی مسائل امنیتی را علم خواهد کرد. خواهد کوشید افتضاحات سیاسی خود را با هیاهوی امنیتی حاشیه ای کند. لذا در مقدمه کتاب بحران خلیج به شیوه ای بسیار مسئولانه به مساله امنیتی اشاره شده است. در این مقدمه میخوانیم:
"گرچه بخشی از این نوشته ها قبلا انتشار علنی یافته اند، اما محدودیت هایی که بدلیل رابطه حزب کمونیست ایران با دولت عراق و همچنین نیروهای اپوزیسیون کرد وجود داشتند، بناچار بر بخشی از مهمترین و گویاترین این اسناد مهر داخلی زدند. امروز اما این محدودیتها از میان رفته اند. اولا مدتی طولانی از این رویدادها میگذرد و این اسناد بیشتر رنگ تاریخ گذشته را بخود گرفته اند. ثانیا، اکثر قریب به اتفاق این اسناد در متن مبارزات سیاسی عراق عملا به اشکال مختلف از محدوده داخلی فراتر رفته در سطح وسیعتری در عراق خوانده شده اند. نه فقط تشکل های کمونیستی در عراق که این اسناد را مستقیما از ما دریافت کردند، بلکه احزاب اپوزیسیون ملی در کردستان عراق و حتی خود دولت عراق به این اسناد دسترسی پیدا کرده اند و مقامات مختلف این جریانات در سخنرانی ها و بحث ها به این اسناد استناد کرده اند.
لذا تشخیص ما این است که انتشار علنی این اسناد متضمن هیچ خطری برای کسی نیست و "داخلی" ماندنشان تنها کسانی را که لازم است از آنها مطلع بمانند در تاریکی نگاه میدارد و تحریف یک دوره مهم در تاریخ کمونیسم در منطقه را توسط کسانی که نفعی در این تاریخ ندارند تسهیل میکند."
علم کردن جنجال امنیتی دو هدف را دنبال میکرد. 1- حاشیه ای کردن افتضاح سیاسی و مخفی نگاه داشتن فوران احساسات ناسیونالیستی در کومه له؛ 2- ابزاری برای حمله به حزب کمونیست کارگری و منصور حکمت. بسیاری از کادرهای کومه له بدنبال استعفای منصور حکمت از حزب کمونیست ایران و تشکیل حزب کمونیست کارگری، از کومه له جدا شده و به حزب کمونیست کارگری پیوستند. این مساله خشم رهبری کومه له را برانگیخت و منصور حکمت را متهم کردند که قصد نابودی کومه له را داشته و ضربات سهمگینی به آن وارد کرده است. در واقع این استیصال سیاسی رهبری باقیمانده کومه له بود که از ورای این تبلیغات دروغین بیرون میزد.
یک نمونه دیگر از تبلیغات دروغین و تحریف تاریخ توسط مهتدی و شرکاء ایراد اتهام قصد نابودی کومه له به منصور حکمت است. بطور نمونه پیش از جدایی منصور حکمت از حکا، وی پروژه سبک کردن اردوگاه های کومه له در خاک عراق و نجات کسانی که حضورشان در منطقه ضرورت تشکیلاتی نداشت را در دستور رهبری وقت حکا گذاشت که به "پروژه اعزام" معروف شد. این پروژه توسط منصور حکمت تدوین و به تصویب رهبری وقت حکا رسید و شخص عبدالله مهتدی مسئول اجرای آن شد. این پروژه صدها نفر از اعضاء و کادرهای کومه له و حکا و خانواده های آنها را از خطرات جانی و گرفتار شدن در اوضاع نابسامان کردستان عراق نجات داد. مهتدی این پروژه را طرح پلید منصور حکمت برای نابودی کومه له خواند. اینها این چنین به تحریف تاریخ پرداختند. رهبری کومه له، بویژه عبدالله مهتدی، دنبال بهانه ای برای خالی کردن نفرت و کینه سیاسی - شخصی نسبت به منصور حکمت میگشتند، لذا تصور کردند که با طرح خطرات امنیتی با یک تیر دو نشان خواهند زد. این نقشه همان زمان توسط حزب کمونیست کارگری نقش بر آب شد.
اما چرا 15 سال پس از این واقعه این مساله دوباره به وبلاگ ها راه یافته است. چرا بخشی از رهبری حکا و عده ای فرصت طلب ناسیونالیست دیگر به تکرار این تحریفات و اتهامات مشغول شده اند؟ این بار نیز از این کار دو هدف دنبال میشود: 1- لاپوشانی افتضاح پلیسی – سیاسی که کومه له در نقش "شریک جرم" آن مطرح شد. حرکت پلیسی جریان آذرین – مقدم که وبلاگ های کومه له آن را به چاپ رساندند و پس از نقد ما و افشای این شکنجه گیت و اقدام زشت پلیسی، بی سر و صدا آن را از وبلاگ هایشان حذف کردند. به روی خود نیز نیاوردند. هنوز هم بطور رسمی به روی خود نمیاورند. فقط یکی از اعضای رهبریشان با تکرار دروغ های پانزده سال پیش کوشیده است کومه له را از اتهام شریک جرم بودن تبرئه کند و بجای آن حمله را متوجه منصور حکمت و کمونیسم کارگری سازد. ایشان فکر کرده بسیار تردست است. اما این حرکت ناشیانه تر از آن است که جزء پوزخند واکنش دیگری را موجد شود. ایشان بهتر است بجای تلاش مذبوحانه در جهت منحرف کردن نوک حمله و نقد، از رهبری سازمان متبوع اش بخواهد که رسما به مردم و به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب توضیح دهد که چرا این مطلب پلیسی را چاپ کرد و آنگاه چرا پس از نقد ما از روی سایت برداشت. آیا پذیرفت که این حرکتش بسیار اشتباه و شرکت در جرم پلیسی است؟ یک سازمان جدی سیاسی و اجتماعی موظف به دادن چنین توضیحاتی است. سازمان های چپ سنتی، اما خیر.
دلیل دوم این افاضات را باید در شرایط جنبش چپ دید. منصور حکمت جنبش کمونیستی و به تبع آن چپ را در ایران متحول کرد. کمونیسم کارگری بعنوان یک جنبش احتماعی و سیاسی قوی ابراز وجود کرد و کليه جریانات چپ به حاشیه رانده شدند. اما متاسفانه مرگ وی و سپس مسائلی که درون حزب کمونیست کارگری پیش آمد، به چپ سنتی و ملی – اسلامی حیاتی دوباره داد. گویی از خواب بیدار گشته اند و با قصد انتقام گیری از تاریخ به میدان آمده اند. آنها بنظر میرسد که شرایط را برای حمله به کمونیسم کارگری و منصور حکمت مناسب یافته اند. بر این تصور خام اند که کمونیسم کارگری را میتوانند از میدان بدر کنند و چپ ملی – اسلامی را دوباره حاکم نمایند. باید گفت که این اولین بار نیست که شرایط را به غلط تحلیل کرده اید. عدم تشخیص و جبونی از خصوصیات این چپ است. همانگونه که سر بزنگاه طرح پلیسی را نقش بر آب و افشایتان کردیم، همانگونه که سیاست های راست و ناسیونالیستی تان را نقد و افشاء کرده ایم، اجازه نخواهیم داد تاریخ را تحریف کنید، به مردم و طبقه کارگر دورغ بگویید و اهداف نازل تان را به پیش ببرید. کمونیسم کارگری زنده و قوی است. کمونیسم منصور حکمت، به دلیل مربوط بودنش به زندگی ملیون ها انسان، بخاطر راهگشا بودنش به سوی یک دنیای بهتر و محو سرمایه و به دلیل انسان گرایی عمیق اش زنده و بالنده است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری پرچم کمونیسم منصور حکمت را برافراشته نگاه داشته و خواهد داشت.
فکری بحال پیکره نحیف و چاقو کشانی که از درونتان پیاپی انشعاب میکنند، باشید. شما نباید تاریخ را بما یادآوری کنید. این تاریخ افشاءگر خط و جریان شما است. این را بعنوان یک اشتباه لپی از جانب بخش نابخرد این جریان باید قلمداد کرد. از این واقعه حتما درس خواهند گرفت و از این پس دیگر گز نکرده پاره نخواهند کرد.
اما این حرکت یک فایده جانبی داشت، کتاب "بحران خلیج و رویدادهای کردستان عراق" را بیاد آورد. این یک کتاب بسیار ارزنده است که حقایق تاریخ کمونیسم در منطقه و نقش ناسیونالیسم کرد در حملات امپریالیستی را برملا میکند. توصیه میکنم که حتما آن را مطالعه کنید تا این تاریخ و ماهیت این جریانات را بشناسید و همچنین به بصیرت و تحلیل های درست و مارکسیستی منصور حکمت پی ببرید. *